جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

* عروسی ماه بانو خانوم *


نوشتهء : مهدی معدنیان

----------------------

اونزمونهائی که داشتن تلویزیون هنوز هرکی هرکی نشده بود و برخلاف این دوره برای خودش عزت و احترام و مقام والائی داشت تو هرمحله ای تک و توکی از اعیونهاو خرپولهای محل که حلال و حروم سرشون نمیشد و بلد بودن چه جوری سر خلایق شیره بمالن و تو کسب و کار سه لا پهنا به خلق الله بندازن.. تلویزیون داشتن که به اهل محل هم زیاد رو نمیدادن که مبادا بیان رو پشت بوم و از لب پرچین پشت بوم خم شن و ازدورتو خونه شون چشم بندازن و تلویزیون ببینن . بیشترازاین ناراحت بودن که لبهء پرچین خراب نشه که مجبورباشن عمله بنابیارن و بامخارح اونجارو ترمیم کنن . مردم هم سرگرمیشون این بود که تو خونه یک بادیه تخمه خربزه و تخم هنودنه میذاشتن وسط و دورش می نشستن و تلق و تلوق تخمه میشکوند ن و غیبت میکردن . اگرهم حریف شیطونیهای بچه هاشون نمیشدن سرشونو باقصه های راست و دروغ گرم میکردن . یکی از بچه های محل میگفت خالهء من هروقت واسم قصه میگه زن قصه اش همیشه پالونش کجه..این یعنی چِی ؟ میگفتم یعنی زنه دوتا شوهرداشته . ازتعجب دهنشو نیم مترباز میکرد و میگفت..وا.......اااا. منهم میگفتم والله . خلاصه ماهم ازاون خونوادههائی بودیم که باقصه های مادرمون آروم میشدیم و دست از شیطنت بر میداشتیم و ضمن گوش کردن هم اونقدر تخمه میخوردیم که نصف شب به دل درد میفتادیم و مادرم حین آوردن نبات داغ قر میزد که : مادرجان کاه ازخودت نبود..کاهدون که از خودت بود . یه شب یه قصه تعریف کرد که ازبس واسه ماچند تا خواهر برادر جالب بود تا آخرقصه سه دفعه بادیهء تخمه خالی شد و پرشد و نصف شب خونهء ما شده بود مریضخونه و مادرم هم نرس اطاق عمل . اون تند تند نبات داغ میاورد و بابامون انگشت مینداخت تهء حلقمون که هرچی خوردیم بالا بیاریم.قضیه ازاینقرار بود که مادرم تعریف میکردکه :

اونوقتها که تو کوچهء حموم صاحب نسق زندگی میکردیم یک عالیه خانوم چهارتاخونه اونورتر ما زندگی میکرد که درسال سه چهارتا شوهرعوض میکرد. و تو این هاگیر و واگیر از یکی از شوهرهاش بچه دارشدو خدا یک دختر خوشگل بهش داد که اسمشو گذاشت ماه بانو .زنی بود تپل مپل و بالپهای گل انداخته و خیلی هم خوش زبون و خوش لهجه بود و لهجهء شیرین اصفهانی روخیلی بامزه کش و قوسش میداد . بیشتر خواستگارهاش هم تو حموم عمومی توسط کس و کارویا سفارش شدههای خواستگارهاش انتخاب میشد. حوصلهء عجیبی هم در حموم کردنش داشت . یعنی صبح که میرفت حموم ناهارشو بایک کاسه ترشی همراه خودش میبرد تو حموم و طرفهای عصر سرخ و سفید و گل انداخته ازحموم میزد بیرون. یه روز تو حموم از بی بی آغا شنیدم که این باربرخلاف همیشه که واسه خودش تو حموم خواستگار پیدا میشد واسه ماه بانو خواستگارپیدا شده . اونهم نه یک پسربچه هم سن و سال خودش بلکه حاج فتح الله که هفتادودو سالشه و جای پدربزرگ ماه بانوئه . میگفتن دختره رضایت نمیده اما عالیه خانوم بخاطر ثروت بیحدی که حاج فتح الله داره پاشو کرده تو یک کفش که الا و لا لله باید زن حاج فتح الله بشی و تا آخرعمرت واسه خودت خانومی کنی .اونروز تو منزل عالیه خانم بیاو بروئی بود و یک دسته مطرب خبر کرده بودن وشور و نشاطی برپابود که نشون از بروز واقعه ای خوش داشت و اونهم خواستگاری

حاج فتح الله از دختر جوون عالیه خانوم بنام ماه بانو خانوم که حسابی استخون ترکونده و موقع رفتنش بخونه ی شوهر نه تنها رسیده..بلکه چند روزی هم از سن چارده سالگیش گذشته و عنقریبه که بابقال و چقال و سوپور محل آبی گرم کنه و یکی بره دوتا برگرده.بهمین دلیل عالیه خانوم همچین که ملوک خانوم تو حموم بادیدن بروبدن خوش تراش ماه بانو و صورت مینیاتوریش اونو واسه حاج فتح الله تیکه گرفت عالیه هم دودستی رو هوا قاپید و نعلش کرد و دهنه روهم بهش زد و فوری تدارک بعله برون راهم چید که بقول خودش مرغ از قفس نپره و دختره رو که خیلی هم هار و هوره و از چنار راست میره بالابندازه به خیک حاج فتح الله که پولش از پارو که هیچ ....از منار میره بالا.فقط چارده دهنه مغازه سر دهنه بازار داره.وچهارتا برج خداد طبقه ای هم تو الهیه و صابقرانیه و جاهای از ما بهترون داره.اما با اینحرفها..ماه بانو رضایت نمیده و سر و گوشش یه جای دیگه می جنبه.عالیه خانوم و اهل محل دارن مال و منال حاجی رو به رخ ماه بانو میکشن تا بلکم یه جورائی راضیش کنن تن به این ازدواج فرخندهء میمون بده و بره لا دست یه گله هووی ریز و درشت و قد و نیمقد خونهء حاج افتح اله که تو حرمسراش دیگه جای سوزن انداز نیست . ازقدیم گفتن دارندگی است وبرازندگی . عالیه چنون از مال و منال حاجی تعریف میکنه که آدم اگه ندونه چی به چیه آب از لب و لوچش سرازیر میشه .

حالا حساب کن حاجی چیهاداره که تو چش عالیه خانوم یعنی مادر عروس نشسته و داره با برخ کشیدن مال و منال حاجی..دخترشومجاب میکنه که دست از مخالفت برداره وتاتنور داغه بچسبونه.عالیه واسه روز خواستگاری سنگ تموم گذاشته وبرای اینکه دختره رو بپزدش و از سرخودش ردش کنه که بتونه خودشوبه آسید محمد عندلیبی قالب کنه و بجای صیغه.. بشه یکی از سو گلیهای آسید محمد و کم کم خانوم بزرگو پس بزنه و بشه سوگلی سید محمد. یک دسته مطرب رو حوضی از چهارراه سیروس دعوت کرده و خودش هم همچی با آب و تاب واسه دختره میخونه ومطربهاهم پابپاش میزنن وخودش هم حین خوندن چنون مخلوطی ازعشوه و لوندی میذاره تو کاسه دخترش تا بالاخره دختره رو جو گیرش کنه و بعله رو بگیره . اصلآ هم کاری به اینکارها نداره که حاجی میتونه یا نمیتونه .چون از قدیمی ترها شنیده که میگن زن جوون و مرد پیر...سبدو بیار جوجه بگیر دیگه حالا جوجه مال خروس همسایه هم که باشه ...خب باشه .خلاصه عالیه خانوم یکی دوسه تا آهنگ قدیمی که سر بینه تو حموم زنونه اقدس جامه دار که به اقدس یوقور معروف بود موقع لباس پوشوندن عالیه توبچگی میخوندوباتهء مجمعه مسی بخیال خودش آهنگ میزد و سرعالیه رو گرم میکرد که مادرعالیه بافراغت غسل شب جمعه شو بکنه هنوزن که هنوزه یادشه و گاه وبیگاه واسه ماه بانو میخونه ...ماه بانو هم عین خودعالیه که به تصنیفهای اقدس یوقور جامه دارعادت کرده بود به آهنگهای مادرش عالیه خانوم عادت کرده وهمه شونو حفظه . عالیه هم سینی سبزی پاک کنی شونو دست میگیره و بتقلید از اقدس یوقور با آهنگ ( خاله رو رو ) میزنه و داره واسه دخترش از محسنات میرزا میگه و دختره هم سر مخالفت برداشته و زیر بار نمیروه . عالیه میخونه که:

عالیه - ننه جون ..ماه بانو جون..خوشگلکم . نازگلکم .. حاجی فتح الله ..شصت تا خونه داره...همه شو واست میذاره..

عالیه هم که خیلی زرنگه یه خرده چس فیل و تخمه خربزهء تف داده ویه کاسه نخودچی کشمش ریخته جلوی دوستای ماه بانو و اون طفلکیهارو خرکرده و کشید تشون بکارو وادارشون کرده با آهنگش دم بدن و کربگیرن که از ارکسترمجلسی رادیو تلویزیون کم نیاره .بیچاره دختربچه هاهم بادامنهای چین دارو گل منگلیشون واسه اینکه بیشتر دل صابخونه رو بدست بیارن پامیشن و جلوی ماه بانو کمری می جنبونن و می خونن که:

گروه کر- خونه اون بالا داره..همه شو واست میذاره...

ماه بانو ازمادرش یه پله بالا تره و دست مادره رو خونده و درجواب مادرش مخالف خونی میکنه و میگه :

ماه بانو- ننه جون قربونتم ..حیرونتم ..آتیش سر قلیونتم ...حاج فتح الله لق لقه داره..آدم بالا میاره

گروه کر- حاجی لق لقه داره آدم بالا میاره.

عالیه که تیرش بسنگ خورده از در نصیحت مادرانه وارد میشه و میخونه :

عالیه – ننه جون .. پیرو پاتاله و لق لقیه بدرک...اگه مردنیه بدرک..ولی پول وپله داره..همه شو واست میذاره.

گروه کر- حاجی پول و پله داره ...همه شو واست میذاره

ماه بانو- ننه جوخ من عاشق تام کروزم (گروه کر: هپیشو)توعشقش رفوزم(گروه کر:هپیشو)حاجی پیر و علیله..

عالیه- واست می میره ذلیله .

ارکستر مردونه که پشت پرده ء تو اطاق پنج دری مینوازن هم مشخصه که سبیلشون توسط عالیه خانوم حسابی

چرب شده و از خوشحالی تو پوستشون نمی گنجند. چون باهر صدائی که ازهر سوراخی در بیاد بایکی از آهنگهائی که این طبقه از هنرمندان مردمی تو آستینهاشون آماده دارن نطق صاحب کلامو کور نمیکنن .

دراینموقع چند تقه بدرب میخوره و هواسها متوجهء درب میشه.

عالیه- رقیه..رقیه درمیزنن برو دررو واکن...در رو با لنگر میزنن..برو دررو واکن.

با باز شدن درب .همه بادیدن حاجی خوشحال ازجا پامیشن الا عروس.باورود حاجی اول زنها و دخترها جیغ میزنن و دنبال چارقدهاشون میگردن و باتشر عالیه آروم میگیرن .عالیه دادمیزنه مرضیه مردی ؟ مرضیه فوری باسینی که منقل و اپند توشه باهلهله و ولوله اپند رو آتیش میریزه و دورسرحاجی و مهمونهاش میچرخونه . موزیک هم که بهترین موقعیتو واسه جولان دادن می بینه یک آهیگ دبش رو حوضی شروع میکنه که همه از جمله حاجی رو به رقص وامیداره . اول حاجی وبعد هم غلام بچه و یکی از زنهایش که بغچه حمام حاجی را زیر بغل زده بدنبال حاجی داخل میشن و قر و قمبیلی راه میندازن انگار دربار قاجاره ..

عالیه و دخترهاهم باریتم موزیک جلوی حاجی میرقصن و بطرف ماه بانو میرن ولی ماه بانو با ایش و فیش خودشو کنارمیکشه . عالیه جای اینکه دخترشو به رخ حاجی بکشه خودش شروع میکنه به دلبری از حاجی.. باعشوهء غلیظی سعی در بردن دل حاجی میکند و ریتمیک میخونه و بقیه هم کر میدن.

عالیه – حجی آقاجون.

گروه- بفرما

عالیه – اونوردلم

گروه – بفرما

عالیه- گوشه ء دلم.

گروه - بفرما

عالیه – رو...ی سر ما جاتونس

گروه - بفرما.

عالیه – رو تخم چشمام جاتونس.

گروه- بفرما

عالیه – هرچی که هست مال خوتونس...

گروه – بفرما.

عالیه – حجی آقا جون..

حاجی - آخ جون..

عالیه – دختره بچه سالس..مردنی و بیمارس.. دل و دماغی ندارد...حاجی رو رو چشماش بذارد...شوور داری بلد نیس..شبها تو جاش جیش میکوند..وقتی بهش دست بزنی ...اه اه و فیش فیش میکوند....وقتی که از راه برسی غرمیزند ونق نق و نق نق میکوند..حج آقا یه وقت دق میکوند.

حاجی- عجبا.....

عالیه برای حاجی چرب زبونی میکنه که هرطور شده حالا که دختره رضایت نمیده خودش لقمه رو بقاپه و نذاره

طرف بپره .و هرجور شده نمک گیرش کنه:

عالیه – حجی آقاجون...او.... دلم برادون بگد.. حجی آقا...میگم حیف شوما به این برازندگی و جذابیت و صلابت و عظمت و شوکت و جلال نیست که میخواین دختر شل و ول و وارفته و عن دماغوی منو بستونید؟..او..شوما یکی رو میخواین بتوند تر و خشکدون کند.او.شباکه از در تو میشید خسته و کوفته ...عبادونودر بیارد...او لگن و گلابدون بیارد...او.دسد ون و رودونو بشورد...او..تنبون تاکرده بد د خدمتد ون ..او..یه لیوان شربت هولو بدد دستدون و نوش جون کونید....او.. سفره ی چاشد و غذادونو بندازد خدمد دون و .او هی لقمه درست کوند و بوکوند دهندون....بعد که سرفه رو ورچید...همچی یه ضرب شیش و هشت بذارد واسدون...او ..همچی از اعماق تهش ....او...ببخشیدون ..ازته اعماقش..این قسمت تحتانی رو همچی..واسدون بجنبوند...که عینهو منار جونبون هی همچی همچی بوجونبوند و .حجی آقا..او...رخد خوابدونو بندازدو ... واسه یه شب خاطره انگیز آماده دون بوکوند..او . دیگه نی میگم چه زلزله یی بیاد. که تازه وخدی صبح شد او.ازخواب بیدار شدید.تازه ببرد دون حموم و .او..همچی مشد و مالدون بدد که حتی تو حمومم لیزدون ور بیاد...او ازحموم که اوورددون بیرون لباسادونو وردون بو کوند و.خاگینه و ققناق برادون درس بوکوند و لقمه لقمه دهندون بذارد .او..آماددون کوند..برا رفتن به حجره..که وخدی میرین حجره.. همه بادیدن شوما آب از لک و لوچه و چهارستون بد نشون راه میفدد..او. خلاصه حجی آقا.. شوما یه زن کارکشته میخین .. عینهو من که بتوند باهادخوب تا کوند .

حاجی - نگو دهنم آب افتاد ...دلم به تاب تاب افتاد.

گروه کر- نگو دهنش آب افتاد..دلش به تاب تاب افتاد..

حاجی هم که انگار با دمش گردو میشکنه شروع به رقص میکنه .زن حاجی ناگهان بااعتراض صدایش را بالا

میبره ودادمیزنه.

زن حاجی- حاجی قباحت داره ...خجالت داره...بجای این قرتی بازیها بریم سر اصل مطلب.

عالیه- سر اصلش دیگه کدومس ؟مگه تا حالاش فرعش بود س؟...خب مراسم بعله برونس دیگه .اجازه بدین من اول بعله رو بوگو ام بعد عقدم کونید.

زن حاجی – شمارو عقد کنه ؟

عالیه – با اجازه بزرگترها...بعله..حالا بوگوئید عاقد بوخوند.

زن حاجی – دختر حاج نصرت خدابیامرز شمائین؟

عالیه - من زن چارمش بودم...البته....بو...دم.

زن حاجی – پس ماه بانو شما نیستین؟

عالیه – کدوم بانو رو دیدی که از من ماه تر باشد..؟تموم صفات یه زن خوب تو وجود منست وبس..

عالیه سپس در توصیف خودش باعشوه میخونه و قرمیده و گروه کرهم همراه بادستهء موزیک روحوضی اونو همراهی میکنن.عالیه هم که می بینه لحظه به لحظه حاجی بیشتر نرم میشه باتمام تلاش سنگ تموم میذاره .

عالیه _ گیسو دارم عین شبق(گروه: ماشاله). افادههام طبق طبق (گروه: ماشاله) لپام گل انارس...چشارو ببین خمارس...شوورداریم تاندارد.غم تو دلم جا ندارد.صورتمو ماه ندارد.باهاس که عقدم بوکونی...جزایناراهی ندارد.....

حاجی حین تو صیفات عالیه اززن خوب که خودش باشد کم کم جنبشی در حرکاتش پیدامیشه واز کنار عبا ش

گوشه ای از لنگش رو کنارمیزنه و پای سفیدشو برخ عالیه میکشه و کم کم یکی یکی بانرمش حین رقص لباسها

وعمامه شودرمیاره وقیافهء خوش ترکیب و زنانه ای از حاجی دیده میشه و پس از جمله ء عالیه موزیک رقص شادی کم کم شروع میشه وحاجی رقص را با عصا آغاز میکنه و دیگران هم همراهیش میکنن.

عالیه- حجی آقاجون....

حاجی – آخ جون...

وآخرین تکه ریش حاجی است که برداشته میشود ناگهان عالیه از حیرت جیغی میکشد و میگوید:

عالیه – اوا ... خاک بگورم..حجی آقا..تغییر جنسیت دادی؟

حاجی – نه عزیزم اصلشو نشونت دادم. من اسمم دلارامه.... زن عقدی دویوم حاجی ام..

زن حاجی- منم زن عقدی اولشم ...

دلارام – مادوتائی چارده تاهم حوو داریم...

زن - توحرمسرای حاجی دیگه جای سوزن اندازم نیست.چه رسه به عروس تازه.دختر شما جای نوهء حاجیه.

دلارام - چه جوری دلت میاد این دسته گل تر و تازه رو بدی زیر دست حاجی بپلاسوندش؟ .

عالیه - پس حالا تکلیف دخترم چی میشد ؟حجی رو دخترم اسم گذاشتد و همه جا بوق و کرنازدس که ماه بانو رو میخواد عقدش کوند..

دلارام – پر بیراه هم نگفته ...ماهم اومدیم که عقدش کنیم ...منتها نه واسه حاجی...

عالیه.- پس واسه خوددون؟

زن حاجی – نه . ..واسه پسرکوچیکهء حاجی..

زن حاجی کلاه از سر غلام بچه بر میدارد که پسر بچه ای پانزده ساله است.

دلارام – بفرمائید...اینم شاه دوماد ما...آقا نوروز..عین شاخ شمشاد..در خدمت شماست.

عالیه – (رو به ماه بانو ) ننه ماه بانو..دلت میخواد به آقا نوروز شوور کنی؟

ماه بانو – ( از ذوقش تند تند میگوید) ..بعله بعله بعله..
عالیه – ننه چقدر شل وادادی ...اقلآ میگفتی با اجازه بزرگترم ...بعله...

ماه بانو- من دیگه خودم جزو بزرگترهام ...چهارده سالمه مادر..دیگه اجازه گرفتن نداره...بعله ..بعله...بعله ..

عالیه – میگم دختر اینقدرم خوب نیس خجالتی باشه..یه وقت از خجالت آب نشی مادر ..

ماه بانو- سعی میکنم .

دلارام – پس مبارکه..بزنید ..برقصید که عروسی آقا نوروز و ماه بانو خانومه...

عالیه - خب اینم که رفت خونهء بخت ...علی موندد و حوضش ..مام اقلآ بریم آبحوضیمونو بجوریم .. آب

راکد زود جوجو میذاردها.....

دلارام - طرفهای خونه حاجی نیای که خودمون حوضمون پر جوجوئه...

عالیه - وا....مگه سید ممد مرده س ؟ آب حوض کشیش حرف ندارد....

موزیک شادی آغاز میشود و دلارام ازخوشحالی این که یکی از هووهاشو که احتمال میرفت بتونه جاشو بگیره از میدون در کرد ه همه رو تشویق بدست زدن و ارکستر رو امر بنواختن میکنه و بقول عالیه از تهء اعماق وجودش چنون هیکلو می جنبونه که هرمرد چش ناپاکی چشش به دارو ندار این ضعیفه میفتاد میگفت حاجی الهی کوفتت شه . .



پایان
نویسنده : مهدی معدنیان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر